loading...
پایگاه اطلاع رسانی بصیرت و مهدویت
حمیدرضا ممشلی بازدید : 319 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

http://s1.picofile.com/file/7345473010/mashroote.jpg
ابتدا لازم است تعریفی از فراماسونری به صورت مختصر ارایه دهم و بعد به ذکر نقش فراماسونری در انحراف انقلاب مشروطه بپردازم.
از جهت لغوی، فراماسونری به معنای بنایی آزاد است. از جهت عملی و تشکیلاتی، فراماسونری، سازمان مخفی نهان روشی است که در دهه دوم قرن 18 با صحنه گردانی سازمان مخفی یهود برای بسط سیطره و سلطه یهود بر جهان ایجاد شد. حرکت از انگلستان شروع می شود، به اروپا سرایت می کند و بعد متوجه مشرق زمین می شود. کشور ما هم یکی از کشورهای مشرق زمین است که مورد تهاجم فراماسونری قرار می گیرد.
اگر بخواهیم به صورت خلاصه «خصوصیات اصلی فراماسونری» را بیان کنیم، این گونه باید بگوییم: «نهان روشی و مخفی کاری»، یکی از شیوه های این سازمان است. اینان از ابتدای کار با اتخاذ رویه مخفی کاری کوشیدند از افشای اسرار و مسایلی که در داخل لژها می گذرد، جلوگیری شود. این مسأله، شاخصه اصلی این سازمان است و بسیاری از سوءظن ها و انتقادها هم نسبت به این سازمان، از همین جهت ایجاد شده و می شود. اخیرا به نحوی می کوشند بازتر عمل کنند؛ برای مثال لژهایشان تابلو دارد. اکنون در سایت اینترنتی هم حضور دارند؛ ولی هم چنان اصول و رموز فراماسونری بر غیر فراماسون ها پوشیده است.
دوم، «نفوذ یهودیت پنهان» یا سازمان مخفی یهود در این سازمان و سیطره یهودیت ممسوخ در تمام مراحل فراماسونری است که رنگ و بوی کاملاً یهودی به این تشکیلات می دهد. در بررسی ریتوئل ها یا مرام نامه های این سازمان، به خوبی نفوذ و رسوخ مسحیت یهودی و یهودیت مسخ شده قابل مشاهده است.
«ضدیت آشکار و نهان با دین»، در غالب طرح مسایلی نظیر بی طرفی مذهبی که دکتر اندرسون در 1723 در قانون اساسی فراماسونری گنجاند؛ همچنین پلورالیسم، سکولاریسم، دئیسم و نسبی انگاری، راهکارهایی هستند که این ها در جهت ضدیت با مذهب یا استحاله افراد در داخل لژها و بعد در جوامع مورد تهاجم، از آن استفاده می کنند.
«تأکید بر اومانیسم»، یکی دیگر از ویژگی های فراماسونری است. «تأکید بر اصل ترقی»، دیگر ویژگی این سازمان می باشد. «تساهل و تسامح» هم شعاری است که فراماسونرها سر می دهند. «شعارهای اصلی آن ها هم آزادی، برابری و برادری است».
با این مختصری که در خصوص ویژگی های اصلی فراماسونری بیان کردیم، باید گفت که در فضای به شدت یهودی زده اروپا که در قرن 13 16 مشاهده می شود، رفته رفته نقش یهودی ها در جوامع اروپایی افزایش پیدا می کند و جمعیت هایی نظیر روزن کروز و یسوییان مسیحی و یهودی، مجال فعالیت پیدا می کنند. از همین جا زمینه عملی شکل گیری فراماسونری فراهم می شود.
شایان ذکر است که در جمعیت های مذکور، نقش آشکار یهودیت مخفی که درصدد سلطه بر جهان است، به خوبی مشاهده می شود. در 1717 که تاریخ رسمی فراماسونری است، از تجمع و ادغام چهار لژ در لندن، لژ بزرگ انگلستان به وجود می آید. در بین مؤسسان لژ باز هم حضور یهودیان مخفی را مشاهده می کنیم؛ آنان افرادی نظیر اندرسون و دکتر تئوفیل دزاگولیه هستند که هم در روی کار آوردن خاندان هانودر در انگلستان نقش دارند و هم در تأسیس فراماسونری سه سال بعد از روی کار آوردن خاندان هانودر. وقتی این خاندان در انگلستان مستقر می شود، رفته رفته می کوشد حوزه نفوذ خود را بر اروپا بسط بدهد. با همکاری افرادی نظیر منتسکیو، ولتر، رسو که همکاری آشکاری با فراماسونری داشتند، توانستند در فرانسه و بعد با همکاری شخصیت های دیگر در سایر نقاط اروپا لژهای فراماسونری را ایجاد کنند؛ حرکت های بزرگی را به وجود بیاورند و عملاً غرب جدید را به شکلی که ما در قرون 18 و 19 شاهد آن بودیم، شکل دهند.
توجه آنان به شرق و ایران از زمانی مطرح می شود که قصد می کنند نفوذ خود را به سمت شرق بسط دهند. طلایه دار سپاه مهاجم غرب به شرق، لژهای فراماسونری بود؛ به همین جهت در شرق هم هر جا سپاه استعماری غربی ها را مشاهده می کنیم یا در پیش آن ها یا در پس آن ها فراماسون ها، مسیونرهای مذهبی و جمعیت های تبشیری را می بینیم؛ یعنی بی درنگ پس از استقرار آن ها در مصر، هند و نقاط دیگر، لژهای فراماسونری تأسیس می شود.
علت چیست که بلافاصله با سپاه استعماری لژهای فراماسونری هم پیدا می شود؟ علت را باید در برنامه جامع آنان برای نفوذ در مشرق زمین و اضمحلال فرهنگی، سیاسی و اقتصادی این جوامع جست وجو کنیم. هدف، ادغام این جوامع در غرب جدید و سرمایه داری مسلط غرب است و این ها با چنین هدفی وارد مشرق زمین می شوند.
در ایران از ابتدای دوره قاجار (تقریبا دهه های اولیه دوره قاجار) حضور فراماسون ها و تلاش آن ها برای بسط فراماسونری در کشور را شاهدیم. این سازمان با توجه به ویژگی هایی مذکور می تواند جمعیت های مختلف ساختارشکن را در خود جذب کند؛ ضمن این که با پنهان کاری و روش مخفیانه ای که دارد، قادر است از آسیب حکومت ها در امان بماند. بنابراین لژهای فراماسونری به مجمعی برای جمع شدن تمام ساختارشکن ها تبدیل می شود؛ یعنی کسانی که به دنبال شکستن ساختارهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی هستند.
نمونه ای از این جمع را در ایران شاهدیم: آخوندزاده ملحد که صراحتا الحاد خودش را اعلام می کند ملکم خان ارمنی منافق که در مقطعی از زندگی اش مسلمان بودن خود را اعلام می کند و دوباره مرتد می شود، و در واقع می توان گفت که یک روی دیگر سکه بی دینی است که با چهره نفاق در کشور ما وارد شد شیخ الرئیس قاجار بابی، سید جمال واعظ بابی، ملک المتکلمین واعظ بابی، اردشیرجی جاسوس به ظاهر زرتشتی و افراد مؤثر در گرویدن زرتشتیان به بهایی گری. بررسی نقش اینان، خود می تواند در تاریخ معاصر ما سرفصلی باشد که متأسفانه کم تر به آن پرداخته شده. همچنین شاه زاده های قاجار؛ نظیر مسعود میرزا ظلّ السلطان و شعاع السلطنه.
همه این افراد در لژ فراماسونری با هدف شکستن ساختارهای فرهنگی سیاسی و اقتصادی ایران با هم جمع می شوند. آن چیزی که توانست آنان را جمع کند، همان بحث تساهل و تسامح، بی طرفی مذهبی در ظاهر و پلورالیسم است. صراحتا می گویند که افراد با هر نظر و دیدگاهی می توانند در لژ فراماسونری حضور داشته باشند. البته این تساهل ظاهر کار است، در باطن در درجات مختلفی که فراماسونرها طی می کنند، از سه تا سی و سه درجه از افراد نسبتا مذهبی یا بی تفاوت، به افراد ملحد و معاند با مذهب استحاله می شوند.
در جریان جنگ های ایران و روس، ایران مجبور می شود برای جلب حمایت دولت های غربی، به کشورهای اروپایی سفیر بفرستد. البته قبلاً هم می فرستادند؛ ولی در این مقطع برای جذب کمک، فردی به نام «عسکرخان افشار اورومی» به اروپا می رود و می کوشد که کمک انگلیسی ها و فرانسوی ها را جلب کند؛ اما بی درنگ او را جذب لژ فراماسونری می کنند.
در این مقطع لژ ماسونی در ایران نداریم و لژهای خارجی در خارج از کشور عضومی پذیرند.
نگاهی گذرا به تکاپوی فراماسونری در ایران نشان می دهد که نفوذ فراماسونری، طی سه مرحله در این صورت گرفته است:
یکی، عضوگیری خارجی است که در ابتدای کار شاهد آن هستیم؛ یعنی هر کس از ایران به خارج می رود اعم از تاجر، فرستاده سیاسی یا محصل به نحوی لژهای فراماسونری وی را شکار می کند. حتی در دوره پهلوی نیز کسانی را می شناسیم که پس از عزیمت به خارج از کشور، عضو فراماسونری شده اند.
مرحله بعد، تلاش برای تأسیس لژ در ایران است که از 1224 قمری شروع می شود و در 1276 قمری به ثمر می نشیند. ملکم خان نخستین فردی بود که اولین فراموش خانه یا اولین لژ فراماسونری را در ایران تأسیس کرد.
مرحله سوم، گسترش فراماسونری در غالب جمعیت ها و جریان هاست که در جریان مشروطه به وضوح شاهد آن هستیم.
به هر صورت، در 1224 نماینده دیگری به نام میرزا ابوالحسن خان ایلچی به اروپا فرستاده شد. او هم بی درنگ عضو لژهای فراماسونری می شود. عضویت عسکرخان افشار اورومی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی در لژهای فراماسونری، مسأله ساده ای نیست، چرا که آنان دیگر نماینده دولت ایران نبودند و برای منافع ملت ایران تلاش نمی کردند؛ بلکه تلاششان در آن مقطع، خنثا کردن اقدامات کسانی بود که برای استقلال ایران می کوشیدند.
به همراه میرزا ابوالحسن خان ایلچی، نماینده ای از انگلیس به نام سِرگوراوزلی به ایران می آید. او تلاش دارد لژ فراماسونری در ایران تأسیس کند که ظاهرا موفق نمی شود؛ اما صراحتا می گوید تمام اطرافیان فتحعلی شاه را به جرگه فراماسونری در آوردم. این نشان می دهد که کارکرد این جمعیت برای استعمار خیلی مهم است که سعی می کنند تمام اطرافیان شاه را به عضویت در بیاورند.
گفته شد که ملکم خان در 1276 لژ فراماسونری خود را تأسیس کرد و تعداد زیادی از نخبگان ایرانی از جمله برخی اساتید و دانشجویان دارالفنون را جذب نمود. یکی از علت هایی که دارالفنون در ایران مورد کم مهری یا بی مهری قرار گرفت، عضویت تعدادی از اساتید و دانشجویان آن در تشکّل فراماسونری بود.
بعد از مرگ ناصرالدین شاه و ترور او، فضا برای فعالیت جمعیت های سرّی فراهم می شود؛ چون مظفرالدین شاه، آن اقتدار ناصرالدین شاه را نداشت. از طرف دیگر، در دربارش افراد نفوذی از فراماسون ها حضور گسترده ای داشتند. تشکّل های مخفی در دوره مظفرالدین شاه فعال می شوند. در آستانه انقلاب مشروطه دو جریان عمده در کشور قابل مشاهده است: یک جریان، جریان روشن فکری است که از ابتدای قاجار تقریبا فعالیت خود را شروع می کند و دو طیف عمده دارد: یک طیف، الحادی است که آخوندزاده در رأس آن می باشد، و یک طیف، منافق است که ملکم خان آن را اداره و رهبری می کند. تعداد زیادی از مشروطه خواهان در طیف دوم قرار دارند؛ یعنی ابتدا با ظاهر اسلامی و با اعلام این که مشروطیت همان برقراری اصول اسلامی است، وارد صحنه می شوند.
این ها همان طور که گفته شد اضمحلال فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایران را در دستور کارشان قرار دادند؛ به همین دلیل ملکم خان، میرزا حسین خان سپهسالار و تعداد دیگری از فراماسون ها در عرصه اقتصادی سعی می کردند پای فراماسون ها و کمپانی های غربی را به ایران باز کنند. از قرارداد رویتر تا بحث رژی، و تنباکو تا بانک شاهنشاهی و مسایل دیگری که اینان در کشور ما به وجود آوردند، موجب نابودی استقلال اقتصادی شد.
در عرصه فرهنگی نبرد با تشیع و روحانیان شیعه در دستور کار آن ها قرار گرفت که در این صحنه نیز همان دو روش را به کار گرفتند: فردی نظیر میرزا آقاخان کرمانی یا آخوندزاده صراحتا به روحانیان و به تشیع حمله می کرد. آنان می کوشیدند ایران دوره باستان را در آثار و نوشته های خود احیا کنند. در طیف دیگر شخصی نظیر ملکم، همان روش منافقانه را دنبال می کند و می کوشد به روحانیان درجه دو و سه شیعه نزدیک شود که در بخشی نیز موفق بود. ملکم خان توانست تعدادی را همراه خود کند که اتفاقا این بخش در مشروطه فعالیت چشم گیری داشتند.

ناگفته نماند که منظور از روحانیان شیعه، افرادی غیر از مراجع شیعه است؛ چرا که در سطوح دوم و مخصوصا در سطوح سوم، هم نوایی برخی از روحانیان با این جریان را شاهدیم. البته عده ای از آن ها متوجه خطای خود می شوند (نظیر سید محمد طباطبائی) و از این همکاری اعلام پشیمانی می کنند و برخی هم تا آخر ادامه می دهند (شیخ ابراهیم زنجانی و افرادی نظیر او) و حتی به سمت بی دینی و الحاد هم پیش می روند.
به هر حال در این مقطع طیفی از روحانیان را می بینیم که تعدادشان چندان زیاد نیست؛ اما فعالند. از سوی دیگر یک طیف روحانیان آگاه شیعه نیز، هستند که با دو روش در این مقطع حضور دارند که هماهنگی و هم نوایی آن ها بعد از فتح تهران به خوبی محسوس است: یکی، جناح مرحوم آیت الله حاج شیخ فضل اللّه نوری است که در مقابل بدعت گذاری جریان نفوذی در مشروطه موضع گیری می کند، و یک جریان، جریان حوزه نجف است که آیت الله آخوند خراسانی، میرزا عبداللّه مازندرانی، میرزا حسین تهرانی نجل، میرزا خلیل و علمایی نظیر مرحوم نایینی در آن حضور دارند. آنان هم مانند حاج شیخ فضل الله، قصدشان آبادانی ایران، برپایی و اقامه احکام شرع در ایران و ... است؛ ولی در روش و مقام عمل با یک دیگر اختلاف دارند.
مرحوم حاج شیخ فضل اللّه معتقد است که روحانیان و نهضت می بایستی حسابشان را از جریان نفوذی جدا کنند و مشخص نمایند که چه می خواهند؛ اما طیف دیگر برخورد با آنان را به غلبه بر استبداد محمدعلی شاهی موکول می کنند. در مقام عمل با تردستی عوامل غرب گرا، نفوذ آنان در انجمن های مخفی و چالاکی شان در جذب و جلب افکار عمومی، نظریه علمای نجف در ایران با شکست مواجه می شود. در نتیجه هم مرحوم حاج شیخ فضل اللّه نوری در تهران به دار آویخته می شود، هم سید عبداللّه بهبهانی کم تر از یک سال بعد از شهادت مرحوم حاج شیخ فضل اللّه در تهران ترور می شود و به شهادت می رسد.
این دو جریان (روحانیان شیعه و روشن فکری غرب گرا) در این مقطع در برابر یک دیگر ایستادند. جریان غرب گرا می کوشید با ایجاد بحران یا با دامن زدن به بحران های موجود، فضای کشور را به سمت رادیکالیسم کور و افراطی بکشاند. در بحران بازار و چوب زدن تجار قند میرزا حسن رشدیه، علاءالدوله، حاکم تهران، را برای چوب زدن تجار تحریک می کند و می گوید اگر تجار را چوب بزنی، قند در تهران ارزان می شود. از طرف دیگر، شعاع السلطنه فراماسون، عین الدوله را برمی انگیزد تا بر مردم اعتراض کننده سخت بگیرد. بدین ترتیب با چوب زدن علاءالدوله و سخت گیری عین الدوله که در هر دو فراماسونری نقش پنهانی دارد یک بحران در مشروطه به وجود می آید. در جریان های دیگر نیز نقش فراماسونری قابل پی گیری است.
مسایل بعدی هم چون تحصن در سفارت انگلیس که به تحریک غرب گرایان به وقوع پیوست و آن چه در ابتدای مجلس در تدوین قانون اساسی متأسفانه شاهد آن هستیم، مسیر نهضت دینی مشروطیت را منحرف می کند. تحرّک این افراد که در قالب سازمان فراماسونری لژ بیداری ایران منسجم شده بودند، هر دو طیف روحانیان را از سر راه برمی دارد و کشور در اختیار فراماسون های غرب گرا قرار می دهد. بعد از فتح تهران، عملاً همه ارکان کشور به دست فراماسون ها می افتد. نفوذ در مجلس و استفاده از امکانات آن، یکی از کارهایی بود که فراماسون ها انجام دادند و در به هم زدن اوضاع ایران نیز موفق بودند.
آنان در مطبوعات هم نفوذ کردند. مطبوعات این دوره در تخریب فضای فرهنگی سیاسی ایران نقش بسزایی داشتند. روزنامه هایی چون «الجمال» که مطالب سید جمال واعظ را منتشر کرد، و «صور اسرافیل» که دهخدا و میرزا جهانگیرخان شیرازی در آن مطلب می نوشتند، و هر دو به لژ بیداری وابسته بودند و بعضا انحرافات مذهبی داشتند؛ یعنی با فِرَق ضاله هم مرتبط بودند. در تمام این جریان ها حضور فراماسونرها محسوس است.
در واقع بعد از فتح تهران ایران به اشغال سازمان فراماسونری درمی آید و آن ها عملاً با آشکار کردن کامل دیدگاه های افراطی خود، روحانیان اصول گرای شیعه چه علمای نجف، چه علمای تهران را کنار می گذارند، پای غربی ها را در ایران باز می کنند و صراحتا به جنگ مفاهیم دینی می آیند. پس از مدتی تلاش، وقتی مقاومت مردم را مشاهده می کنند، تصمیم می گیرند که ساختار سیاسی فرهنگی ایران را به یک باره تغییر دهند. ابتدا با کودتای 1299 خلع قاجاریه را سامان می دهند و بعد با اقدامات ضد دینی رضا شاه، نابودی تشیع را در ایران هدف می گیرند که خوشبختانه توفیق زیادی در این زمینه به دست نمی آورند.
منبع:jc313
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 63
  • بازدید ماه : 221
  • بازدید سال : 4,471
  • بازدید کلی : 43,862
  • کدهای اختصاصی